سفر به دنیای دلقک ها در فستیوال جاگلینگ تکیرووا
به گزارش وبلاگ مزدا 93، رویا پردازی و کنجکاوی همواره دو عامل مهم برای ماجراجویی های من بودند و هستند .فکر می کنم پنج ساله بودم وقتی برای اولین بار دست تو دست با پدر وارد یه فضای عجیب و غریب شدم که یه عالمه آدم دورتا دور یه فضای گرد و بزرگ نشسته بودن و همه هیجان زده دست می زدن و هورا می کشیدن برای چیزی که بهش می گفتن سیرک.
از نگاه یه بچۀ پنج ساله، تماشا آدمایی که تو هوا راه میرن و وسط حلقۀ آتش بالا و پایین می پرن مثل وارد شدن به کتاب آلیس در سرزمین عجایب بود. خوب یادمه که همون موقع هم برای من این سوال بود که این چیزا واقعیه یا نه؟ کنجکاویم برای پیدا کردن جواب سوال هیچ وقت فروکش نکرد تا اینکه فهمیدم یه جایی وجود داره که هر سال به مدت یک هفته همۀ دلقک ها ! دور هم جمع میشن و کلی برنامه و اجراهای هیجان انگیز دارن. ساندنس نام یه پارک جنگلی نزدیک روستای تکیرووا توی ترکیه اس که هفتۀ اول مهرماه، اونجا فستیوال جاگلینگ برگزار میشه. جاگلینگ یه رشتۀ ورزشی پرهیجانه که ترکیبی از ژیمناستیک و بندبازی و پایکوبی با آتش و کلی مهارت های جالب دیگه ست.
جشنواره ای با تجربه اقامت در کمپ و خانه های درختی
به گزارش وبلاگ مزدا 93، سیزده سال پیش برای اولین بار یه خانم ترک به همراه دوستانش تصمیم میگیره که فستیوال جاگلینگ یا جی فست رو برگزار کنه و هر سال این فستیوال بزرگ و بزرگ تر میشه. محل اجرای این فستیوال یه جای ثابت و داِئمیه؛ پارک تفریحی و جنگلی ساندنس که کنار ساحل دریای سیاه قرار گرفته. برای برگزاری این فستیوال این پارک به مدت یک هفته تعطیل میشه و میشه محل برگزاری این جشنواره. برای رفتن به این جشنواره کار خاصی نباید انجام داد به جز اینکه بدانید و مطلع باشید که طی مدت اقامتتون توی این پارک جنگلی باید کمپ کنین.البته خونه های درختی هم برای اجاره وجود داره که قبل از رفتن به اونجا باید هزینۀ اجاره رو پرداخت کنین تا اونجا رو براتون رزرو نگه دارن.
چادر ضد آب با خود ببرید
بعد از رسیدن به در ورودی پارک یه هزینه به عنوان ورودی به جشنواره رو پرداخت می کنید و بعدش باید بگردید دنبال یه جای مناسب برای علم کردن چادرتون که البته هرجایی نمی تونین اینکارو بکنین و فقط باید از بین جاهایی که خود مسئولین فستیوال معین کردن یه جای مناسب رو انتخاب کنین. کمپ کردن این وقت سال توی همچین جایی ریسک های خودشو داره چون یه لحظه انقد هوا گرم و داغ میشه که انگار دارین بین گدازه های آتشفشانی نفس می کشین و چند لحظه بعد آنچنان از آسمون بارون میباره که می بینین چادر و تمام وسایلتون در حال غرق شدن هستن. پس باید حتما از مرغوبیت جنس چادری که همراهتون میبرین و ضد آب بودنش مطمئن باشین . ولی این اطمینان رو میتونم بهتون بدم که اگر تمام پول و پاسپورتتون رو بذارین وسط اون جنگل و بعد از دو روز برگردین تمام وسایلتون دست نخورده همونجاست.
برگزاری ورکشاپ های آموزش راه رفتن روی بند، جاگلینگ با توپ و حلقه و ...
گذشته از همۀ اینها تجربۀ زندگی کردن با آدم های این جشنواره س که خیلی جالبه. برنامه ریزی فستیوال طی این یک هفته به این صورت بود که هر روز صبح از ساعت ده صبح تا چهار بعد از ظهر چندین ورکشاپ و کارگاه آموزشی برگزار می شد. کارگاه هایی مثل آموزش راه رفتن روی بند، آموزش جاگلینگ با توپ و کلاب و حلقه و ... . شرکت توی این کارگاه ها برای همه آزاد و رایگان بود و اگر تمایلی برای رفتن به این کارگاه ها نداشتین میتونستین دل به دریا بزنین و شنا کردن توی دریای سیاه که پر بود از ماهی های کوچولو رو تجربه کنین و از آفتاب ساحل لذت ببرین. توی پارک چند تا دکه و یه رستوران هم راه اندازی نموده بودن که اگر دلتون میخواست میتونستین توی فضای دلنشین و زیبایی که ساخته بودن بشینین و غذاتونو نوش جون کنین.
ساعت پنج تا هفت بعدازظهر کم کم اجرانماینده ها آماده می شدن برای اجراهایی که هر شب برگزار می شد. این اجراها شامل موسیقی و مسابقه و نمایش آکروبات بودن و اگر دل و جرات و مهارت خاصی داشتین ازتون دعوت میشد که بهشون بپیوندین و توی مسابقه هاشون شرکت کنین، وگرنه به عنوان تماشاچی از تماشا اون همه شور و هیجان اجرانماینده ها لذت می بردین. بعد از اتمام برنامه ها که معمولا تا ساعت یک و دو صبح طول می کشید هرکسی به میل خودش می تونست انتخاب کنه که بره توی چادرش استراحت کنه یا کنار سایر آدما تا صبح کنار آتش به گپ و گفت و معاشرت مشغول بشه. توی محل برگزاری فستیوال چند تا دکه هم وجود داشت که هر کسی از قبل اجاره نموده بود و اگر کالا یا صنایع دستی و وسیله ای برای فروش داشت به عرضه گذاشته بود. اقلامی از قبیل صابونهای دست ساز، گردنبند، لباس، دکوری های چوبی و خلاصه یه عالمه هنرهای دستی و چایی مخصوص که می شد از اونجا به عنوان سوغاتی و یادگاری خرید.
ایرانی ها؛ مردمی که بلند صحبت می نمایند!
توی هر سفری که من تا حالا رفتم همواره یه درس یا یه جور شناخت از مردم اون منطقه ای که بهش سفر کردم وجود داشته ولی نکتۀ جالب و قابل تامل این سفر برای من این بود که من یه مورد جالب رو درمورد مردم کشور خودم متوجه شدم. اونم این بود که ما ایرانی ها موقع حرف زدن با صدای بلند صحبت می کنیم انقد که وسط تاریکی جنگل من برای پیدا کردن همراهام و محلی که توش چادر زدم نیازی به چراغ و نور نداشتم و کافی بود رد صدای همراهامو حتی از دورترین نقطه بگیرم و بهشون برسم! حتی روز آخر سفر یکی از آدمهای اونجا که یه خانم ترک بود بهم گفت من ایرانی های زیادی دیدم و جالبه که شما بین همۀ هموطناتون خیلی آرومتر بودین و برام سواله که چرا انقد موقع حرف زدن داد میزنین! واقعا بعد از حرف زدن احساس گلو درد بهتون دست نمیده؟ البته من ازش خواستم حتما به کشورمون یه سر بزنه و توی خیابونامون برای چند ساعتی پیاده روی کنه و سر و صدای ترافیک و بوق ماشینا رو گوش کنه شاید جواب سوالشو پیدا کنه!
منبع: همگردی